سبزه ی کوچک که مرا دید گفت ذکر شب و روز من است یا رضا قلب و دلم می تپد از عشق او عزم سفر کرده ام و بسته پا چون تو که رفتی به سفر یاد کن جای من آور رکعتی هم به جا
چشم و چراغ همه اهل زمین یا علی موسی الرضا سلطان دین
شهر و دیاری که تو هستی در آن خیره کند چشم همه مادران شیر که دهند نام تو ورد زبان یا علی موسی الرضا شاه جهان کودک من نام تو آموخته چشم به راه نظرت دوخته
چرا شبیه تو نشد حجاب دختران ما؟ تو را قریب ساخته ایم تو را چه بد شناخته ایم دهه به پا کرده ایم فقط سیاه کرده ایم چه اشتباه کرده ایم نگفته ایم ز مهر تو ز مهر مادری تو نگفته ایم ز شادیت دهه به پا کرده ایم فقط سیاه کرده ایم چه اشتباه کرده ایم
خدا نگاه می کند خدا صدا می کند ولی تو بی تفاوتی نه هیچ صدا می کنی نه هیچ نگاه می کنی به انتظار نشسته است خدا برای دیدنت صدای تو شنیدنت سلام کن خدا را غرور تو برای چیست تو بنده ی خدایی خدایی جز خدا نیست چرا تو سر گشته ای ؟ چرا رها گشته ای؟ سلام کن خدا را سلام کن خدا را
به گل سلام می کنم
به پنجره
به در
هوا
و احترام می کنم
به هر چه هست در این جهان
بخاطر نگاه تو
نگاه مهربان تو
تو ای خدای مهربان.
نباید بی تفاوت بود صداها را شنید باید و چون گلچین چیره دست خوش عطر و بوترین را برگزید باید