نوشته هاي گلمحمدي

نوشته هاي گلمحمدي

صبح بود که بلبل شعر می خواند

صبح بود که بلبل شعر می خواند

گل با احساس کنارش می ماند

(0) نظر

دلم با تو آروم می گیره

دلم با تو آروم می گیره

نخندی دل من می میره

گدایه تو هرکس که باشه

به شاهان عالم امیره

نمک گیره سفره ی مهرت

به برق نگاهت اسیره

(0) نظر

صدای تو آروم جونه

صدای تو آروم جونه

نگاه تو چه مهربونه

اشک چشام از شوق رونه

می ریزه آره دونه دونه

عشق تو دل من زد جوونه

دست من نیست این کار اونه

غصت به دلم کاش نَمونه

تویی تو بنده ی نِمونه

(0) نظر

ای خدایا علی نیمه جونه

باز دوباره دلم غصه داره

از چشام بارون غم می باره

می رسه این خبر در زمونه

ای خدایا علی نیمه جونه

تیغ به فرق زمان و  زمین خورد

مردترین در جهان بر زمین خورد

 سر  زند ماه و خورشید به سینه

خورده بر آسمان ضرب کینه

یا علی یا علی یا علی جان

(0) نظر

سلام کن خدا را

خدا نگاه می کند

خدا صدا می کند

ولی تو بی تفاوتی

نه هیچ صدا می کنی

نه هیچ نگاه می کنی

به انتظار نشسته است

خدا برای دیدنت

صدای تو شنیدنت

سلام کن خدا را

غرور تو برای چیست

تو بنده ی خدایی

خدایی جز خدا نیست

چرا تو سر گشته ای ؟

چرا رها گشته ای؟

سلام کن خدا را

سلام کن خدا را


(0) نظر

تو که دوری از دو چشمم

تو که دوری از دو چشمم

من و چشم و جاده و غم

غرق آهیم

تا بیایی.

(0) نظر

ابا الفضل

تا که می گویم اباالفضل

آب بیدار می شود!

چشم بر هم می گذارد!

قطره قطره اشک می ریزد

بیاد خشکی لبهای او

آب در دستان سقا بود، ولی

بر دلش ماند حسرت لبهای ساقی تا ابد.

(0) نظر

نباید بی تفاوت بود

نباید بی تفاوت بود 

صداها را شنید باید

و چون گلچین چیره دست 

خوش عطر و بوترین را

برگزید باید

(0) نظر

دیگر نیستم

به چه کارت آید

که بدانی کیستم

چون که دیگر نیستم؟

(0) نظر

فقیر نگاه

تمام لحظه های من

به مثل شب سیه شده

تمام آسمان من

بدون نور مه شده 

تمام هر دو چشم من 

اسیر خاک ره شده

تمام این دلم عجیب

فقیر یک نگه شده

(0) نظر
X