سیاسی می گویم
سیاسی فکر می کنم
سیاسی می نویسم
حتا نقاشی هایم سیاسی است
دین من این است
اما تقلب نه
دروغ نه
فریب نه
برای هیچ جنبنده ای
حیوان و گل و گیاه حتا
دین من این است.
مدرک با درک و شعور خیلی تفاوت می کند هستند افرادی که مدرک دارند اما درک نه هستند درک هایی که اصلن بی نیاز از مدرکند
همه بگویند که کسی هستی وقتی خودم می دانم کسی نیستم چرا باید گول بخورم؟
اوج شناخت من ز تو
گریه و اشک و ناله است
و این غم کمی نیست
سینه زن تو باشم و
ندانم از تو هیچ من!
چرا چه وقت پر کشید؟
حجاب دختران ما!
حجاب مادران ما!
حجاب خواهران ما!
زمانی افتخار ما قسم به چادر تو بود
چه کس کشید چادرت ز سر ولی تو ساکتی؟
بگو چرا تو ساکتی؟
بدون چادر و حجاب میان کوچه ای چرا؟
تمام دشمنان را حیاء تو حجاب تو زمین زد
شهید به عشق چادرت به روی مین خیز زد
چرا چه شد خواهرم ؟
دگر حیاء....
دگر حجاب...
این دشمنان ...
زمین نزن به پیش چشم دشمنان برادرت
حجاب تو عزت است
حجاب تو قدرت است
برای من
برای تو
برای ما
زمین نزن به پیش چشم دشمنان برادرت
زمین نزن....
صبح زود می بینم دخترانی را که دل به دنیا بستند تن به سرما دادند پی روزی هستند از خودم می پرسم چرا نیش سرما شده شرینتر از گرمی کلبه ی ما؟ و مدام چون پوتکی می خورد بر سرمن این سوال سنگین "چرا نیش سرما شده شرینتر از گرمی کلبه ی ما؟" چرا، چرا، چرا، ... و به دنبال جواب گیجِ گیج می گردم یک کسی می گوید: "حتما لازم دارند تا بچرخد چرخِ کلبه ی ساده شان" شاید اینطور باشد و به اجبار چنین تن به سرما دادند ولی آیا پوشش که زبانیست گویا تا بگویم کیستم پس چرا باختِ رنگ من مسلمان هستم بی حجابی نیست ننگ؟ و نمی گنجد هیچ در باور من که زنی، دختری که هنوز هست مومن بی حجاب می گردد چه کنم مجبورم! با حجاب رنجورم و هنوزم گیجم این چه اسلامی است و مسلما آیا می تواند اینطور بی تفاوت باشد و بگوید این را بی حجاب مجبورم! با حجاب رنجورم! و مدام چون پوتکی می خورد بر سرمن این سوال سنگین "چرا نیش سرما شده شرینتر از گرمی کلبه ی ما؟"
سبزه ی کوچک که مرا دید گفت ذکر شب و روز من است یا رضا قلب و دلم می تپد از عشق او عزم سفر کرده ام و بسته پا چون تو که رفتی به سفر یاد کن جای من آور رکعتی هم به جا
چشم و چراغ همه اهل زمین یا علی موسی الرضا سلطان دین